چه کسی حرمت خون شهدا را نگه می دارد
از خون جوانان وطن لاله دمیده

مرحله دوم عملیات فتح المبین بود. سال 61 . در این علمیات قرار بود سایت های 4و 5 آزاد شود. آن روزها، اهواز در تیررس دوربردهای عراقی ها بود. اتفاقاً شبی كه عملیات شروع شد، شب جمعه بود. ما را بردند دعای كمیل. بعد از دعا، مسیری را كه طی كردیم تا به منطقه عملیاتی برسیم، پیاده بردند تا دشمن متوجه ما نشود. آن شب از ساعت 11 تا 3 صبح فردایش پیاده روی كردیم. در داخل شیاری، مار را صف كردند. فكر می كنم حدود پنجاه متری با دشمن فاصله داشتیم.
ساعت حدود 4:30 صبح بود كه عملیات آغاز شد. عملیات كه آغاز شد، دشمن امانمان نداد، توپ و خمپاره بود كه زمین و زمان را پر از دود و آتش كرده بود. آن روز با حملة عاشقان های كه بچه ها كردند، 3 خاكریز دشمن را پی درپی و بدون مقاومت گرفتند، به خاكریز چهارم كه رسیدیم، كار كمی سنگین شد.
مقاومت دشمنان عجیب شده بود، از طرفی هم آ نها از زمین و هوا و با هر امكاناتی كه تصورش را بكنی به میدان آمده بودند، تا به خیال خود، پیروز آن مرحله از جنگ باشند. هوا گرگ و میش و ساعت حدودهای 6:30یا 7 صبح بود. چشمم به گلوله آتشینی افتاد كه با سرعت به طرف من می آمد، بلافاصله تصمیم گرفتم دراز بكشم. قبل از اینكه تمام بدنم بر روی زمین آرام بگیرد، بخشی از آن گلوله به من اصابت كرد و به پشت افتادم روی زمین.
خون بود كه توی هوا می پیچید و به سر و صورتم می ریخت. بخش های زیادی از بدنم داغ شده بود. یكی از رزمنده ها هم تركش خورده بود و كنارم دراز كشیده بود. من جایی افتاده بودم روی زمین كه نمی توانستم به درستی وضعیت خودم را ببینم. فكر می كردم خونی كه به هوا پاشیده، از رزمند های بوده كه در كنارم افتاده است.
از او پرسیدم: برادر رزمنده چی شده؟ من در آن لحظه كاملاً گرم بودم و هیچی متوجه نمی شدم. او هم كه می دانست چه اتفاقی افتاده، از دلش نمی آمد كه ماجرا را مستقیم به من بگوید.
گفت:« خودت نگاه كن » و دستش را زیر سرم گذاشت و بلند كرد تا خودم ببینم. كمی بلند شدم. مسیر نگاهم را اول انداختم به بدن او. ولی وقتی مسیر خون را كه پی گرفتم، رسیدم به پای راست خودم. دیدم پای راستم، تقریباً از زانو به پایین نیست، خواستم پایم را تكانی بدهم كه تكة گمشده اش را ببینم، احساس كردم پایم كاملاً بی حس است و انگار اصلاً جزو بدنم نیست.
دوست رزمنده ام پرسید: «چی شده ؟»
گفتم: « پایم نیست، اما چرا اصلاً درد ندارم ؟»
در همین حال و روز بودم كه علی اكبر خمسه كه در عملیات بعدی شهید شد از راه رسید و بالای سرم نشست. سرم را روی دامانش گذاشت. شروع كرد به پاك كردن صورتم و بوسه زدن بر آن.
گفت: «مرا می شناسی ؟ »
گفتم : « راستش، درست نمی توانم ببینم. »
گفت: «اشكال ندارد، ناراحت نباش . »
من دیگر نمی توانستم جوابش را بدهم. در حالی كه اشك هایش به سر و صورتم می ریخت، شنیدم كه می گوید: «راضی باش به رضای خدا. داداشم »
خوش به سعادتت، ای كاش این محبت در حق من می شد.




تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:شهدا,جانبازان,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش فرهنگ نیوز، از آنجایی که امام خمینی(ره) می فرمایند: «ما را چه رسد كه با این قلم های شكسته و بیان های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی كه در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا كرده و یا سلامت خویش را از دست داده اند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده اند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم؟ زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه ی عزیزانی است كه برای اعتلای كلمه ی حق و دفاع از اسلام و كشور اسلامی جانبازی نموده اند.» برای انسان واقعاً سخت است و قلم را یارای توصیف احوالات این ایثارگاران و جان باختگان نیست. مطالبی که در متن ذیل می خوانید، روایاتی جذاب و خواندنی به نقل از وبلاگ لشگر ۲۵ کربلا که از زبان همسر سردار رشید اسلام «شهید حشمت اله طاهری» فرمانده دلیر گردان مالک اشتر(س) لشکر ویژه ۲۵ کربلا می باشد. فرماندهی که سرش روی زانوی همسرش بود و به شهادت رسید.

بقیه در ادامه مطلب................



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:فرماندهان شهید,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

سردار "حاج حسن شاطری" رئیس هیئت ایرانی و ستاد بازسازی لبنان بدست مزدوران رژیم صهیونیستی، در خارج از ایران به شهادت رسید.

بقیه تصاویر در ادامه مطلب................



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

قبل تر و تو پست "توبه نامه شهید 13 ساله کرجی"، شهید علیرضا محمودی رو معرفی کردیم. حالا که تو ایام شهادتش هستیم و سی و یکمین سالروز شهادت این نوجوان شهید هست قافله رو مزین کردیم به دستخط این شهید بزرگوار....
شهید علیرضا این نامه رو چند وقت قبل از شهادتش برای دوستان و همکلاسی هاش می نویسه و برای معلمش می فرسته تا نامه رو برای دوستانش بخونن. معرفت و بزرگی رو میشه تو همین چند خط نامه به وضوح مشاهده کرد. همون چیزی که حضرت روح الله(ره) می فرمود که بعضی از این ها ره صد ساله رو یک شبه طی کردند...

بدون هیچ توضیح اضافه ای تصاویر نامه رو براتون می ذارم تا خودتون بخونین. چون کیفیت نامه یالا و خوانا بود دیگه لزومی ندیدم متن نامه رو بازنویسی کنم. برای دیدن هر صفحه در سایز بزرگتر، رو عکس ها کلیک کنید.

 

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا

نامه و دستخط نوجوان شهید علیرضا محمودی - قافله شهدا




تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:وصیت نامه شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

خیلی از نیروها بیش از سه ماه بود که به مرخصی نرفته بودند. خستگی در چهره ی همه شان موج می زد و من نگران بودم که نکند تحمل این همه رنج و سختی و فشار جنگ، بی تاب شان کند. عراق به شدت خودش را تجهیز کرده بود و هر روز تهدید می کرد که به فلان جا حمله می کند، قصد دارد فلان نقطه را بمب باران کند و… غرب و شرق برای تجهیز ادوات جنگی عراق از هیچ کوششی فروگذار نمی کردند و ما شاهد حضور بسیاری از این تجهیزات؛ حتی بدون استتار بودیم. امریکا هم عملاً وارد معرکه شده بود و کار جنگ دیگر از این حرف ها و پنهان کاری ها گذشته بود.

 

 

اواخر خرداد بود. تابستان داشت شروع می شد و هوا خیلی گرم بود. توی سنگر استراحت می کردم که بی سیم صدایم زد. آن طرف خط، فرمانده لشکر بود. سریع خودم را به ستاد فرماندهی لشکر ۲۵ کربلا رساندم. تا وارد شدم، سردار مرتضی قربانی گفت: « گردان را آماده کن و برو جزیره مجنون را از لشکر ۹۲ زرهی اهواز تحویل بگیر.»

 

 

به مقر گردان برگشتم، نیروهای کادر و فرماندهان گروهان ها و دسته ها را جمع کردم و دستور را ابلاغ کردم. صدای صلوات بلند شد. و همه رفتند تا خود را آماده ی حرکت به جبهه مجنون کنند. گردان به صف شد. موقعیت و وضعیت جزیره را توضیح دادم و به بچه ها گفتم: « هر کس قصد زنده ماندن و زندگی دارد، جزیره را انتخاب نکند که بازگشتی در کار نخواهد بود. نه این که بخواهم شما را به قتلگاه ببرم، نه؛ شرایط سخت تر از چیزی است که در عملیات های قبل دیده اید. حرفم این نیست که خدای نکرده شما می ترسید و اهل دنیایید، من به همه ی شما ایمان دارم که اگر شما نبودید، من فرمانده ی گردان مسلم، این گردان همیشه خط شکن، اصلاً حرفی برای گفتن نداشتم. فرمانده را شما فرمانده می کنید. من به تنهایی از خودم چه دارم که بگویم؟ پس دعا کنید فردا نزد خدا روسفید باشیم.»

بقیه در ادامه مطلب



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 25 بهمن 1391برچسب:حماسه,شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

دردل فرزند جانباز گوش کنید قضاوت کنید عزیزانم.

روی عکس کار زیادی انجام ندادم. فقط خواستم بگویم، این روزها جانباز بودن با مورد اتهام قرارگرفتن یکی شده گویا!...این روزها جانبازان ما! برای این که ثابت کنند درد و ترکش در بدن دارند، باید قسم بخورند و کمسیون و...که نکند از درصد جانبازیشان کم... شده و مسئولین بی خبر!...و به قول "کاش می شد خدا را بوسید"

"پدرم
در امور شاهد، «جانباز» شد!
همان روزی که اعضای تنش
برای تکمیل پرونده،
در حضور دستگاه
باید گواهی می دادند،
که چند درصد از «شهادت»
عقب ماندگی دارد."
منبع:این است جواب خون شهدا؟/؟
بقیه در ادامه مطلب...........................


ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 21 بهمن 1391برچسب:شهدا ,جانبازان,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

عکس امام ....

همیشه عکس امام روی سینه اش بود درست روی قلبش ...شب عملیات دیدم عکس رو باز کرد چسبوندش به جیب سمت راست پیرهنش

گفتم: چرا مثل همیشه عکس امام رو نزدی روی قلبت؟

گفت: آخه این عملیات آخرمه....یه تیر می خوره توی قلبم و شهید میشم ...نمی خوام به عکس امام تیر بخوره و به ولی ام جسارت بشه...بعد از عملیات شنیدم شهید شده...رفتم بالای سرش...تیر خورده بود به قلبش...عکس امام خمینی هم سمت راست سینه اش می درخشید

  (راوی: حاج آقا هادی پور همرزم شهید)

تنها یک خط وصیت نامه...

شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی را کسب کرده بود اما وقتی حرف از اسلام و انقلاب پیش آمد به اطاعت از فرمان امام برای پر کردن جبهه‌ها درس و دانشگاه را رها کرد، به دانشگاه اصلی جبهه رفت. این شهید تنها یک خط وصیت دارد ولی در یک خط وصیتش هم یک دنیا حرف دارد «فقط نگذارید حرف امام زمین بماند همین....»

بقیه در ادامه مطلب......................



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:شهدا,امام,وصیت نامه,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش بولتن نیوز به نقل از فارس: وقتی بعد از فرار شاه بختیار نخست وزیر شد دائم سعی می کرد با امام خمینی مقابله کند. اما امام در پاسخ تهدید‌های دولت فرمودند: «من باید نصیحت کنم که دولت غاصب کاری نکند که مجبور شویم مردم را به جهاد دعوت کنیم. ما از ارتش می‌خواهیم هر چه زودتر به ملت متصل شوند. آن‌ها فرزندان ما هستند. ما به آن‌ها محبت داریم...»

این سخنان امام بود که هر چه بیشتر قلب ارتشیان را صاف‌تر و با انقلاب همراه کرد. آنان با این رفتار پدرانه رهبر انقلاب خود را فرزندان ملت دیدند و به آغوش مردم برگشتند. البته نباید فراموش کرد ارتشیانی را که قبل از پیروزی انقلاب مبارزات خود را شروع کرده و به هیچ وجهی حاضر نمی‌شدند به سمت برادران خود تیراندازی کنند و به همین دلیل مجازات می‌شدند و به شهادت می‌رسیدند.

تصویر زیر عکسی که توسط اکبر ناظمی ثبت شده اولین شهید ارتشی است که در یکی از روزهای دی سال 1357 به شهادت رسیده است. اما نامی از او در دسترس ما نیست. در صورت شناسایی این شهید اطلاعات لازم را برای  خبرگزاری فارس ارسال نمایید.





تاریخ: سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

فرهنگ نیوز : یك وبلاگ نويس مازندراني در وبلاگ خود نوشت: حدود دوماه پیش بود که استخوان‌های مطهر موذن شهید شهرمان حسن درستی را به بابل آوردند. به گمانم اولین بار جواد بیژنی بود که خبر داد پیکر شهید را با ماشین حمل مرغ! آورده‌اند. آن موقع سرگرم قیل و قال‌های دیگری بودم و قضیه را پیگیری نکردم.
 
این بار وقتی شنیدم حسین آقای منصف در سخنرانی‌هایش به این مسئله اعتراض کرده و این اعتراضش مورد تکذیب بعضی مسئولان امر قرار گرفته مصمم شدم ساده از کنار این ماجرا نگذرم.

بقیه در ادامه مطلب............



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، آن چه در پیش رو دارید، گزارشی است از یکی از مخبران ساواک که شانزده روز قبل از فرار شاه از کشور و 32 روز قبل از ورود امام خمینی به ایران (دهم دی ماه 1357) تنظیم شده است. این سند، به عنوان آیینه ی تمام نمای عشق یک ملت به امامشان، احتیاج به هیچ شرح و توضیحی ندارد. در سال روز بازگشت آن امامِ مجاهدان به سرزمین عاشقان و دلباخته گانش، با مرور این سند تاریخی، یاد آن پیر و مراد را گرامی می داریم:

[متن سند]
تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور
اداره دوم-32د
10/10/1357
موضوع: قشريون
خبر واصله حاكيست:
در ساعت 1830 مورخه 22/9/1357 دو دستگاه خودرو شخصي كه يكي از آنان پژو به شماره 35328 ـ تهران ل بود در خيابان ‌آيزنهاور با يكديگر تصادف نمودند كه به خودرو ديگر مبلغ 60000 ريال خسارت وارد گرديد و افسر راهنمائي ضمن كشيدن كروكي تصادف اظهار نمود من كروكي را كشيدم ولي شما بايد پولش را از خميني بگيريد هر دو راننده ناراحت شدند و راننده پژو مزبور چكي به مبلغ 70000 ريال نوشت و اظهار داشت (فداي يك ريش خميني، و بلافاصله راننده خودرو بعدي چك را گرفته و ضمن سوزانيدن آن در جلو جمعيت اظهار نمود فداي خميني).
ارزيابي خبر: قابل تحقيق و بررسي است.
طبقه بندی: خیلی محرمانه

[تصویر اصل سند]





تاریخ: پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:امام شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش سرویس وبلاگ صراط، نویسنده وبلاگ دوران رنج

در آخرین پست وبلاگ خود نوشت:

 
 پاسداشت هفته دلتنگی هامون/
به دلتنگی هام افتخار می کنم....
 
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، اینکه همه شهدا از ابتدای تولد و حضورشان در این دنیا افرادی وارسته و یا از هر گونه گناه دور باشند غیر ممکن است. زیرا این صفت همواره اختصاص به معصومین دارد. اما با اطمینان می‌توان گفت که آنها از جمله افرادی بودند که برای ساختن نفس خود تلاش‌های بسیار انجام دادند که نمونه آن در زیر آمده است
خبرگزاری فارس: فرمانده‌ای که کفش نمی‌خرید

بقیه در ادامه مطلب..........................



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:سرداران شهید,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

گزارش جهان به نقل از مشرق ، روز 16 اردیبهشت ماه ، مطلبی درباره یکی از شهدای عملیات والفجر 8 با عنوان «بسیجی لبنانی در عملیات والفجر هشت» در مشرق منتشر شد. مدتی پس از انتشار تصاویر مزار این شهید ، با خبر شدیم «ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام» (استشهادیون) در پی یافتن نشانی از خانواده این شهید ، موفق شده است تصویری از این شهید را به دست آورده و نسخه ای از آن را برای نصب در تابلوی مزار این شهید آماده نماید. آن چه خواهید دید ، تصاویری است از لحظات نصب تصویر جدیدی از شهید محمد حسن هاشم ، بر فراز مرقد مطهرش.
از تمامی عزیزانی که با این شهید لبنانی آشنایی داشته و مطالبی از او در اختیار دارند ، خواهشمندیم ، گروه جهاد و مقاومت مشرق را بی اطلاع نگذارند.
امید آن که شفاعتش در روز حشر نصیبمان گردد.
روحمان با یادش شاد

بقیه عکسها در ادامه مطلب.....................



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 8 بهمن 1391برچسب:شهدای غیرایرانی,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
به گزارش فرهنگ نیوز، جهادگران یا به تعبیر خاص و مشهوری سنگرسازان بی سنگر، همان دلاوران و نام آورانی بودند که بی پروا و بدون ریا در مقابل آماج گلوله ها و آتش های سنگین دشمن برای ایجاد و احداث محیطی امن برای رزمندگان اسلام دائماً در تلاش و تکاپو بودند. متأسفانه از این غیورمردان عرصه عشق و ایثار به ندرت یاد می شود. مطالب زیر گذری بر زندگی عاشقانه بسیجی جهادگر شهید فیض الله بزرگی اتویی می باشد که به نقل از لشگر ۲۵ کربلا تقدیم مخاطبان محترم می شود.
بقیه در ادامه مطلب....................تصاویر


ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 7 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
به گزارش فرهنگ نیوز، وبلاگ پلاک شهادت خاطره ای از شهید علیرضا موحد دانش را به نقل از کتاب اسطوره ها منتشر کرده است که با هم میخوانیم:
 
در همان شب بعد از عملیات، در اثر پاتکی که دشمن کرده بود، برخی سنگرهای رزمندگان اسلام به تصرف آنها درآمده بود، علیرضا این را نمی دانست.
علیرضا صبح که برای بیدار کردن بچه ها به داخل سنگرها می رود، ناگهان خود را داخل سنگری می بیند که عراقی ها شب قبل آن را تصرف کرده بودند.
 
در این لحظه عراقی ها که متوجه علیرضا می شوند، نارنجکی را به سوی ایشان پرتاب می کنند که نارنجک به گیجگاه شهید می خورد، اما منفجر نمی شود.
علیرضا به خودش می آید و می خواهد نارنجک را به سوی دشمن بیندازد که نارنجک در دستش منفجر می شود و دست راستش قطع می شود.
 
 بچه ها که متوجه سر و صدا می شوند، به کمک می آیند.اما در وهله اول متوجه دست زخمی علیرضا نمی شوند.علیرضا هم برای حفظ روحیه ی بچه ها در کمال آرامش دستش را داخل اورکت می کند تا بچه ها متوجه نشوند.
اما بعد از مدتی بچه ها متوجه می شوند از داخل اورکت علیرضا خون می چکد که در این جا قضیه را می فهمند.
 
قبل از انتقال به بیمارستان، عراقی ها توسط رزمندگان اسلام اسیر شده و در جایی جمع می شوند.همرزمان علیرضا تعریف می کنند که دیدم در بین اسرا یکی دارد به شدت به خود می پیچد و نگران است.
علیرضا از بچه ها می خواهد که از وی دلیل نگرانیش را بپرسند.
وقتی علت را می پرسند،آن عراقی اعتراف می کند که نارنجک را او به سمت علیرضا پرت کرده و می گوید:"آن گاه که برخورد خوب شما را با خود دیدم، از این کار پشیمان شدم".
وقتی علیرضا قضیه را می شنود به سراغ اسیر می رود.قمقه ی آبش را به او می دهد، می گوید:" بخور تا آرامش خود را بیابی."



تاریخ: شنبه 7 بهمن 1391برچسب:جانبازان,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

 

اطلاعات فایل دریافتی :

 حجم : 16 مگابایت | فرمت flv

 زمان : 04:10

 دانلود - Direct Download Link




تاریخ: جمعه 6 بهمن 1391برچسب:شهدای هسته ای,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

این طرح رو که بازسازی عکس پدر بزرگوار داداش حسین عزیز هست تقدیم به تمام ستارگان حضرت ماه و مخصوصا حسین قدیانی عزیز می کنم که الحق یک تنه مقابل خیل تهاجمات دشمن ایستاد.  و الحق که حماسه آفرید. در ضمن طرح اصلی و با کیفیت بالا رو می تونید از لینک زیر دریافت کنید و فایل دوم هم که تصویر این دو پدر و پسر در کنار همه . تقدیم میشه به این دو بزرگوار





تاریخ: پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، ارادت به ساحت ائمه اطهار همواره در عمق وجود مسلمانان خاصه شیعیان بوده است و امری فطری است حد و مرزی نداشته و سن و سالی نمی شناسد تنها جرقه ایی کافی است تا  آن را شعله ور سازد.

 

در این میان تشنه کامی سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) به دلیل شهادت جانگذازش آن هم با تشنه کامی سببی برای آن شده تا پیروان آن امام سقایی به یادش کنند و بدان افتخار ورزند. افتخاری که رسیدن به آن سعادت می‌خواهد؛ در آن تکبر و قدرت و مقام راه ندارد و اوج آن را در دوران دفاع مقدس دیده‌ایم.

خبرگزاری فارس: مَشک آبی که 60 سال بر زمین گذاشته نشد

بقیه در ادامه مطلب...............

 



ادامه مطلب...
تاریخ: پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

گاهی آدم ها حرمت نگه نمی دارند...حرمت رفاقت،حرمت احترام،حرمت...و بدتر حرمت خون...!

دوران دفاع مقدس حدود 250000 شهیـــد جانشان را برای دفاع از مال و ناموس و وطنشان دادند که می شود روزی حدودا 87 شهید! اما این روزها می بینیم که بعضی ها حرمت خون آن شهدا را نگه نمی دارند.

بی انصافی نکن دختر مسلمان ایرانی!شاید رزمنده ای بخاطر ناموس خودش رفت اما پسر 13 ساله که وقتی می خواست برود جبهه و ممانعت می کردند که اگر شهید شود مردم بدبین می شوند و پدرش وساطت وی را کرد ،به نظر شما او برای چه رفت؟

گیرم آن تعداد شهید در روز همه مرد باشند یعنی هرروز 87 نفر از نسلشان را فدا کردند...خواهرمن با یک هوسبازی تو انگار ارزش چندین لیتر خون را به باد دادی...

شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوي معنويت و صفا مي كشاند. "شهيد علي رضاييان"

و حالا که شهید زن هم داشتین...وای به حال پسرانی که فکر می کنن حجاب برای دختران است و گله از آنان می کنند که ما را به گناه وا می دارید...!

منبع:بیداری افکارشبستر




تاریخ: چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:شهدا,خون,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، وقتی که داشتند از بالای سر دانش‌آموزان عبور می‌کردند، آنها را می‌دیدند، می‌دیدند که هر کدامشان با نگاهی به آسمان دنبال جان‌پناهی می‌گردند اما با تمام این وجود، انگشت را فشار دادند و بمب‌ها را بر سر دانش‌آموزان ریختند، دانش‌آموزانی که زمین هم از مهربانی آنها به شگفت آمده بود.

* مدارای مردم میانه با اسرای بعثی

داریوش اردبیلی فرمانده عملیات سپاه میانه وقت است که به اسارت گرفتن خلبانان صدام و بازدید آنها از مدرسه زینبیه را روایت می‌کند:

«دو روز بعد از بمباران میانه در 14 بهمن 1365، در حالی که چند تن از بهترین دوستان‌مان را در سپاه از دست داده و سوگوار شهیدان مظلوم بودیم، به ما خبر رسید، یک هواپیمای عراقی در منطقه عملیاتی سومار سرنگون شده و خلبانان آن به اسارت سپاهیان اسلام درآمده‌اند و قرار است، آنها را برای دیدار از آثار جنایات خود به میانه بیاورند.

حیاط مدرسه زینبیه بعد از بمباران با چادر و کیف و کتاب دانش‌آموزان فرش شد

بقیه در ادامه مطلب..................



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، بچه‌های مدرسه از وقتی فهمیدند که قرار است مدرسه‌شان را بمباران کنند، اضطراب داشتند؛ از طرفی دیگر این شهر دارای پدافند هوایی نبود و باز هم مردان مرد این سرزمین با دست‌های خالی ایستادند.‌

داریوش اردبیلی فرمانده وقت سپاه پاسداران میانه درباره واقعه بمباران مدرسه زینبیه و ثارالله میانه در 12 بهمن 1365 و مقاومت نیروهای سپاه را روایت می‌کند:

* شایعه‌ای که به حقیقت پیوست

شایعه بمباران میانه مدرسه زینبیه پس از بمباران حمام بلور میانه شدت گرفت و در شهر حالت اضطراری ایجاد کرد؛ این شایعه دهان به دهان می‌چرخید اما کسی باور نداشت، ما تردید نداشتیم چنانچه بار دیگر حمله هوایی صورت بگیرد، ممکن است ساختمان سپاه نیز هدف قرار گیرد و همین موضوع اهمیت وجود مدرسه زینبیه را کنار سپاه دو چندان کرد.

مدرسه زینبیه شهر میانه بعد از بمباران

بقیه در ادامه مطلب..............................

 



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، هر لحظه‌ای که احساس می‌کردند، دعا اجابت می‌شود، دست‌هایشان را بالا می‌گرفتند و طلب می‌کردند شهادت را، همرزمانشان هم آمین می‌گفتند؛ شهید «احسان صانعی» یکی از طالبان شهادت بود که بعد از صرف غذا دعای عجیبی کرد و اجابت شد. «حکایت سرخ» در یکی از صفحات خود این ماجرا را شرح داده است:

خبرگزاری فارس: دعای خاص یک رزمنده بعد از صرف غذا

قبل از عملیات رمضان در پایگاه شهید بهشتی (تیپ کربلا) مستقر بودیم، روزها از پی هم می‌گذشت و ما با شرکت در کلاس‌های آموزش و تمرینات لازم آماده عملیات می‌شدیم؛ آن روزها حال و هوای عجیبی داشت، غذا خوردن دسته‌جمعی، اوقات فراغت برنامه‌ریزی‌شده، ورزش و مسابقات بچه‌ها را با همدیگر بیش از پیش مأنوس کرده بود.

رسم بر این بود که بعد از صرف غذا، هر نفر یک دعا می‌کرد و بقیه آمین می‌گفتند؛ در این بین احسان صانعی دعای عجیبی داشت که بعد از صرف غذا، زمانی که نوبت او می‌‌شد، همیشه همین دعا را می‌خواند: «خدایا می‌خواهم در این عملیات شهید شوم، جنازه‌ام در بیابان بماند و در جلوی تابش آفتاب باشد تا لایق درگاه تو باشم».

عملیات رمضان شروع شد و احسان به درجه رفیع شهادت نائل آمد، جنازه‌اش نیز در بیابان جا ماند و در مقابل آفتاب قرار گرفت،  همان‌گونه که از خدا می‌خواست.




تاریخ: دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، یکی از تاریخی‌ترین عملیات‌های سال‌های دفاع مقدس عملیات کربلای پنج است. حضور لشکر 10 سیدالشهدا به عنوان لشکز خط شکن در این عملیات باعث شده تا خاطرات زیبایی از آن را در ذهن رزمندگان این لشکر به جای بگذارد که نمونه ان را الوارثین این گونه نقل می‌کند:

 

بقیه در ادامه مطلب+عکسهای زیبا............................

 



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 2 بهمن 1391برچسب:رزمندگان,شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت... همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نكشید. 


 پیش‌گویی عجیب شهید اندرزگو

به گزارش خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا ـ «وحید یامین پور» در صفحه گوگل پلاس خود نوشت:

در حال ساخت یك سری مستند سیاسی هستیم. تا به حال 16 قسمت تولید شده؛ دیروز رفتیم خانه ی شهید  سیدعلی اندرزگو برای مصاحبه با همسرش. اندرزگو از آن شخصیتهای پیچیده ای بوده كه خیلی ها جذبش شده اند. مصاحبه ی عجیبی شد. وسط مصاحبه چند بار گریه كردیم. همسر شهید خودش یك شهید زنده است. فكر كنید كه تا چند ماه بعد از شهادت همسرش در زندان اوین تحت شكنجه ی ساواك بوده، آنهم در 25 سالگی!

مصاحبه كه تمام شد به تیم تصویربرداری اشاره كردم كه دوربین ها را خاموش نكنند، من وارد گفتگوی غیر رسمی شدم تا نگفته ها را بشنوم و چیزهایی شنیدم كه برایم خیلی عجیب بود.

یكی از خاطرات همسر شهید كه خیلی عجیب بود ازاین قرار است؛ همسر شهید:
چند ماه قبل از شهادتش در خانه نشسته بودیم. سید علی یك ذغال گداخته را از روی قلیان برداشت و كف دستش گرفت. من شگفت زده پرسیدم سید دستت نمی سوزد؟ سید لبخندی زد و گفت: «این كه هیچ، بدن من به آتش جهنم هم حرام است. بعد سید علی گفت بزودی پهلوی می رود و انقلاب پیروز خواهد شد. دو سال بعد از پیروزی شخصی رئیس جمهور خواهد شد كه نامش «سید علی» است. از آنروز به بعد منتظر ظهور حضرت ولی عصر عج باشید.» بعد گفت دینداری در آن دوران مثل نگه داشتن این ذغال گداخته در دست است. همسر شهید گفت من پرسیدم: سیدعلی! منظورتان این است كه خودتان رئیس جمهور می شوید؟ سید پاسخ داد خیر، من آن روز نیستم.

بعد ذغال را آرام برگرداند و روی قلیان گذاشت... همسر شهید گفت: دست از سیدعلی نكشید.




تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

به گزارش بولتن نیوز به نقل از  باشگاه خبرنگاران، «پرویز تک زارع» از بسیجیان شهرستان آبیک درباره عکسی که می بینید چنین روایت می کند:
«آن روزها من کارمند بنیاد شهید آبیک بودم. مغازه هم داشتم، برای اولین بار بود که در سال 65 به جبهه اعزام می شدم، آن هم از بسیج آبیک. حاج آقای طباطبایی، با درخواست مردم،  تازه به شهر ما آمده و امام جمعه آبیک بود. نمازهایش را همه دوست داشتند و انسجام خوبی در شهر ایجاد کرده بود.دیدن چهره بشاش و همیشه خندان او حسابی شارژمان می کرد.
 این عکس مربوط به روز اعزام من است و من از زیر قرآنی که به دست ایشان بود گذشته و عازم جبهه ها شدم، در حالی که او می گفت: دست علی به همراهتان باشد؛ اما خود که پس از ما به جبهه ها اعزام شده بود، از خداوند خواسته بود تا همانند جَد بزرگوارش به شهادت برسد، که این چنین نیز شد و تکه های پیکر مطهرش را پس از عبور تانک های دشمن از رویش، جمع آوری و به خاک سپردند، در حالی که صورتش کاملا سالم و نورانی مانده بود.




تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست

و اما در پیشامدها و مسایل‌ جدید به‌ راویان‌ حدیث‌ ما مراجعه‌ كنید ، زیرا كه‌ آنان‌ حجت‌ من‌ بر شما هستند و من‌ حجت‌ خدا بر آنان‌ هستم‌ . (بحار الأنوار، ج‌ 53، ص‌ 181)
سلام دوستان سلامي به بلندي آفتاب ، به وسعت دلتنگيهاي عاشقان گل نرگس به گرمي دل اميدواران و به زلالي اشك منتظران يوسف فاطمه (س

آغاز امامت امام زمان (ع) ، روز جمعه هشتم ماه ربيع الاول سال 265 ه. ق است ؛ يعني روز شهادت امام يازدهم (ع) آغاز امامت امام زمان (ع) است

www.nokar-ahlebeit.blogfa.com




تاریخ: یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 47
بازدید کل : 13738
تعداد مطالب : 138
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1