سید سوت زنی که ممنوع صدا شد
چه کسی حرمت خون شهدا را نگه می دارد
از خون جوانان وطن لاله دمیده

  به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، عملیات والفجر 8 یکی از مهمترین عملیات های دوران دفاع مقدس است که در آن نیروهای غواص نقش به سزایی داشتند و به روش های مختلف با یکدیگر ارتباط پیدا می کردند. آنچه پیش روی شماست تنها گوشه‌ای از آن ایثار بزرگ است:

 منطقه عملیاتی والفجر 8 بودیم. بین بچه‌های غواص فردی بود معروف به «سید» سوت‌زن!

«سید» بیشتر اوقات سوت می‌زد. سوتش هم شبیه به صدای بلبل بود. بچه‌ها از صدای سوت او لذت می‌بردند. وقتی «سید» ساکت بود، می‌گفتند:

«سید» چرا بلبل نمی‌خونه؟

«سید» بلافاصله شروع می‌کرد به سوت زدن.

یک شب برای عملیات به نخلستان‌ها رفتیم. قبل از آن با بچه‌ها هماهنگ کرده بودم که با سوت بلبل، شما را هدایت می‌کنم. همینطور هم شد.

به هدف که نزدیک شدیم. بلبل شروع کرد به خواندن و از این طریق بچه‌ها را هدایت کردم و به هدف مورد نظر رسیدیم.

تا این که نزدیک عملیات والفجر 8 شد. بچه‌های غواص به مدت یک ماه در هر 24 ساعت جذر و مد اروند را کنترل می‌کردند تا ببینند در چه زمانی اروند، آرام و چه زمانی خروشان است.

شبی که قرار شد از اروند عبور کنیم. اروند خروشان شد، با خروشان شدن آب معادلاتی که حساب کرده بودیم. همه به هم ریخت. کاری هم از دست‌مان ساخته نبود.

سرانجام توسل پیدا کردیم. به حضرت زهرا (س) و از آب عبور کردیم.

عده‌ای از بچه‌ها را آب با خودش برد، بعضی‌ها هم، توانستند جان سالم بدر ببرند و خودشان را به آن طرف آب برسانند.

ساحل اروند حالت یک باتلاق را به خود گرفته بود.

عراقی‌ها اطراف اروند را با میلگردهای خورشیدی بهم جوش داده بودند و سیم‌های خاردار زیادی از آنها وصل کرده و بشکه‌هایی از مواد منفجر را، کنارش چیده بودند. محوطه را هم مین کاشته بودند.

«سید» کنار اروند بود. هنوز خودش را از آب بیرون نکشیده بود که آهسته او را صدا زدم و گفتم:

«سید کجایی؟»

«سید» جواب نداد.

باردیگر گفتم:

«بلبل اگه زنده‌ای یک دم بخوان!»

«سید» شروع کرد به خواندن.

با شنیدن صدای بلبل چند تا عراقی به طرف آب آمدند. بچه‌ها فورا سرشان را زیر آب بردند.

عراقی‌ها سر و گوشی به آب دادند. چیزی دستگیرشان نشد. دوباره به طرف سنگرهایشان برگشتند.

از زیر آب بیرون آمدیم و آهسته آهسته، به طرف سنگرهای عراقی رفتیم.

نزدیک یک سنگر عراقی بودم که باز هم آهسته گفتم:

«بلبل چرا ساکتی؟»

«سید» آرام و آهسته گفت:

«مگه نمی‌دونی؟»

گفتم:

«چی‌رو؟»

گفت: «اینکه بلبلمو، توقیف کردن. فعلا نمی‌تونه بخونه!»

خنده‌ام کردم و گفتم:

«امان از دست تو با اون بلبل.»

 راوی:علی‌حق شناس


نظرات شما عزیزان:

کانون فرهنگی هنری شهید مطهری
ساعت14:32---18 دی 1391
سلام خسته نباشید.واقعاٌوبلاگ زیبایی دارید امیدوارم که همیشه موفق باشید.
اگه مایلید هم دیگه رو لینک کنیم من شمارو در کانون فرهنگی هنری شهید مطهری مسجد علی ابن ابیطالب ( ع ) کوزه گری لینک کردم.شماهم مارو لینک کنید.
Kanoon.m.loxblog.com
با تشکر از مدیریت محترم وبلاگ
التماس دعا یازهرا


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: دو شنبه 18 دی 1391برچسب:رزمندگان,شهدا,
ارسال توسط مهدی آئین پرست
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 60
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 60
بازدید ماه : 278
بازدید کل : 13969
تعداد مطالب : 138
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1